ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
تامی : خب ، پس تو خدا رو پیدا کردی ، ها؟ عالیه ، فکر کنم مامان مدام صداش میکرد ولی اون این اطراف نبودش. فکر کنم مسیح ظهور کرد و همه ی دائم الخمر ها رو بخشید ، آره ؟
پدر : فقط حواریون اومدن.
تامی : آدمت ( مسیح ) اون چیزی که لازم بود بدونی رو بهت گفته؟
پدر : فقط اینکه مادرت توی "تاکوما" مرد... تو توی نیروی دریایی بودی ، فقط همینا ، کفایت هم میکرد. تامی : خب ، خیلی بد شد ، چون میشد اطلاعات خیلی خوبی بدست بیاری ، کی میدونه؟ خب ، میخوای در مورد مادر ازم سوال بپرسی یا اینکه فقط همونجا مست نکرده بشینی؟
پدر : میدونم.
تامی : میدونی؟ تو چی میدونی؟ ها؟ میدونی که رفتن به غرب برای دور شدن از تو کافی نبود؟ اینکه بعد از وارد شدن به دریا به سمت شمال هم رفتیم؟
پدر : وقتی که مست نبودم یه نفر رو استخدام کردم که تو رو پیدا کنه.
تامی : و این یکی از اون 12 پله برای ترک الکل بود؟ یا یه مردی مثل تو به 24 پله نیاز داره؟ میتونستی بشنوی که مامان جلوی یه ظرف زانو میزد و سرفه میکرد و خون بالا میاورد. فقط تونستم اون رو با آب مقدس شستشو بدم چون اون هیچ بیمه ای نداشت. تمام مدت منتظر رفیق تو (مسیح) بود که بیاد و نجاتش بده ، آدمت این رو هم بهت گفت؟
پدر : "متاسفم " تامی.
تامی : خب ، خیلی خوبه که میدونم تو متاسفی پدر. کلّی معنی میده. فکر کنم وقتی مست بودی بیشتر ازت خوشم میومد.
****************************
مبارز - گوین اُکانر